دیدبان
گفت و گو با پرویز امینی درباره "تکلیف"،"مصلحت"،"نتیجه"

خلاء مفهومی "مصلحت" در عمل سیاسی اصولگرایان/نتیجه‌گرایی مطلق در جریان کارگزاران

خلاء مفهومی "مصلحت" در عمل سیاسی اصولگرایان/نتیجه‌گرایی مطلق در جریان کارگزاران

دیدبان:دعوا بر سر اصلح یا صالح نیست بلکه چالش بر سر این است که شاخص‌های اصلح چیست؟ به نظر من مفهوم "مصلحت" خلاء مفهومی در عمل سیاسی جریان اصولگراست.مصلحت به ما کمک می‌کند درشرایط گوناگون و واقعیت‌های متفاوت، عمل سیاسی بهینه را انجام دهیم.http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/23538/smpf.jpg دارا بودن مبنای نظری «تئوریزه شده»، «شفاف» و «کارآمد» را شاید بتوان مهمترین پیش‌نیاز برای هرگونه اقدامات و کنش‌های سیاسی موفق برای هر گروه و جریان سیاسی در نظام‌های مردمسالار دانست. چه آنکه این مسئله در وهله اول موجبات خروج یک جریان از سردرگمی را در عمل را فراهم آورده و موفقیت‌ها و پیروزی‌ها را نصیب آنان می‌سازند.

تجربه جدید، متمایز و ممتاز مردمسالاری دینی که با ظهور پدیده عظیم انقلاب اسلامی در ایران پیاده‌سازی شد این نیاز را با خود به همراه دارد که مبانی پایه آن از جمله در فصول ممیزش با دموکراسی‌های غربی، به صورت شفاف، تئوریزه شده و راهنمای عمل قرار بگیرد.

این مسئله برای جریان اصولگرا که به اعلام خود، با حساسیت بیشتری نسبت به جریان موسوم به اصلاح‌طلب به دنبال رعایت مبانی دینی و اسلامی نظام جمهوری اسلامی است، بیشتر رخ می‌نمایاند.

طی سال‌های گذشته و در برهه‌هایی نظیر انتخابات‌های متعددی که در جمهوری اسلامی ایران برگزار می‌شود، مفاهیمی مانند اصلح، صالح، تکلیف، نتیجه و مصلحت، از جمله مسائل پایه‌ای بسیار مهمی بوده است که در بین بخش‌هایی از اصولگرایان راجع به این مفاهیم، اختلاف‌ برداشت‌هایی وجود داشت و همین اختلاف‌برداشت‌ها که به نظر می‌رسد از درک نادرست برخی اندیشه‌های امام و رهبری نشأت می‌گرفت، موجبات اختلاف رفتار و عدم انسجام و هماهنگی و در نهایت عدم موفقیت در انتخابات 92 را به همراه داشت.

بر اساس این نیاز، پرویز امینی، دکترای جامعه شناسی سیاسی و استاد دانشگاه که کتاب‌هایی نظیر "جامعه شناسی 22 خرداد" و "مهار قدرت در مردمسالاری دینی" از وی به چاپ رسیده و درباره این مفاهیم پایه‌ای بررسی‌ها و تحقیقات فراوانی انجام داده،  در گفت‌وگو با "تسنیم" که ناظر به انتخابات ریاست‌جمهوری 92 است به بررسی 5مفهوم کلیدی در کنش سیاسی جریان اصولگرا بخصوص در برهه‌های انتخابات می پردازد..

  با توجه به مسائل مطرح شده درباره مفاهیم کلیدی، می تواند در آینده برای کنش‌های سیاسی راهگشا باشد.

آنچه در ذیل می‌آید مشروح گفت‌وگوی تفصیلی  با پرویز امینی است:

*  اگر بخواهیم از تحلیل انتخابات عبور کنیم و وارد تحلیل و بحث‌های بعد از انتخابات شویم، به نظر می‌آید یکی از مهمترین پرسش‌ها این است که جریان رقیب فرد پیروز (اصولگرایان) در شرایط جدید چه مسیری را باید در پیش بگیرد؟

- امینی: اتفاقاً بحث از "هست‌ها" یا همان تحلیل واقعیت انتخابات مسئله اصلی برای جریان اصولگراست که حالا به صورت خلاصه درباره آن صحبت می‌کنم و بعد وارد پرسش شما به صورت مشخص‌تر می‌شوم. در تحلیل انتخابات باید متوجه بود که فرد پیروز، پیروز گفتمانی نیست بلکه پیروز سیاست‌ورزی است. یعنی پیروزی او نتیجه تسخیر فضای اجتماعی به لحاظ گفتمانی نیست  بلکه تنظیم درست کنش‌های سیاسی وی در کنارش ضعف سیاست‌ورزی در جریان رقیب بود.

این مسئله فوق العاده مهم است  که حالا توضیح مسئله خیلی مفصل است و البته در گفت‌وگو با رسانه‌های دیگر به طور مفصل این مسئله را طرح کرده‌ام (مهر، شبکه ایران و مجله‌های همشهری‌ماه  و تراز). اما درباره پرسش اصلی شما باید بگویم که پیش از این از پنج اولویت جریان اصولگرا در شرایط جدید صحبت کرده‌ام.

1) تعیین تکلیف خود با امر سیاست و جدی گرفتن آن و نگاه حرفه‌ای به آن داشتن و پایبندی به همه لوازم یک سیاست‌ورزی حرفه‌ای اعم از دانش، تجربه و مشورت، خردجمعی و....

2) توجه به مسئله ائتلاف به عنوان یک ضرورت و نه انتخاب به دلیل آن تکثر که مهمترین واقعیت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کشور است.

3) بازتعریف تعامل و رابطه خود با طبقه متوسط شهری و نخبگان

4) پاسخگو کردن دولت مستقر در چارچوب واقعیت این دولت که تلفیقی از دو دولت هاشمی و خاتمی است.

5) شفاف و تئوریزه کردن مبنای نظری برای عمل سیاسی است که جزء بحث‌های اندیشه‌ای و معرفتی محسوب می‌شود و نسبت به موارد دیگر پیچیده‌تر است.

* اگر موافق باشید بحث را روی همین مورد آخر متمرکز کنیم که خلاء پرداخت رسانه‌ای نیز در آن بیشتر است و به یک معنای جزء بحث‌های پایه‌ای است که بر کلیت حرکت این جریان موثر است.

- امینی: بله ایرادی ندارد و من هم موافقم. البته تاملات من در این باره نهایی نیست اما برای گشایش این بحث در فضای رسانه ای و نخبگانی مفید است. خوب است که شما هم باب این بحث را باز بگذارید و نظر دیگران در این باره طرح نمایید.

* تسنیم: پس برای مقدمه بحث از هرکجا که صلاح میدانید شروع کنیم.
- امینی: برای مقدمه مفید میدانم که یک توضیح کوتاهی درباره تفاوت رفتار(Behavior) و کنش(action)بدهم. در نظر برخی جامعه شناسان خصوصا غیر رفتارگراها مثل «وبر» کنش یک عمل «اندیشیده شده و معنادار و هدفمند» است در حالی که رفتار پاسخی به برخی محرک ها است. مثل غذا خوردن و آب نوشیدن، سرفه و عطسه کردن و ...که نتیجه برخی محرک هاست. بنابراین عمل سیاسی را باید به عنوان یک کنش در نظر گرفت که در این صورت داشتن مبنای نظری  برای انجام آن یک مسئله اساسی است. با جمعی بودن کنش سیاسی این اهمیت مضاعف میشود. در مبنای نظری برای عمل سیاسی یا هر نوع عمل اجتماعی دو ویژگی مهم لازم است. یکی «تئوریزه شده» و «شفاف بودن» و دیگری«توانایی ممکن و مقدور کردن» عمل سیاسی در شرایط گوناگون و مختلف و به خصوص شرایط پیچیده است. به خصوص این که  برخی، دشورای تصمیم و عمل در حوزه سیاست را با تعریفی که از سیاست به عنوان «تصمیم» در شرایط «فقدان تصمیم» می‌دانند، توضیح می‌دهند. بنابراین مبنای نظری باید به صورتی باشد که علاوه بر «راهنمای عمل» واقع شدن در شرایط معمول و غیر پیچیده، در شرایطی که تصمیم و عمل سیاسی ناممکن به نظر میرسد نیز کارایی داشته باشد و بتواند عمل سیاسی را توجیه و پشتیبانی نظری کند.

* تسنیم: منظورتان این است که به نظر میرسد جریان اصول گرایی از همین منظری که گفتید با چالش در مبنای نظری برای عمل سیاسی روبروست؟
- امینی: مشکل جریان اصولگرایی به نظرم همین است. البته یک تلقی و تفسیرهایی هست ولی اینها تلقی ها و تفسیرهای نسبتا خام، ناقص یا به عبارت دیگر تئوریزه نشده است. بر همین اساس هم عمل سیاسی را نمی‌تواند در شرایطی که انجام آن کنش یا عمل سیاسی ساده نیست و با پیچیدگی‌هایی متناسب با شرایط واقعی جامعه روبه‌رو است، پشتیبانی کند. بنابراین دچار مشکل می شوند. به نظرم آنچه در انتخابات سال 92 روی داد، به نوعی ریشه در نوع مبنای نظری این جریان داشت.

*  اسلام مبانی نظری شفافی از امور فردی گرفته تا امور اجتماعی و دولت و ... دارد. ما مبنای نظری را داریم مشکل اینجاست که اینها یا درست منتقل شده یا برداشت‌های اشتباهی از اینها شده است؟
- امینی: بله اما نیاز به تئوریزه شدن خصوصا با تغییر شرایط و اقتضائات دارد. اگر مبنای عملی تئوریزه شده باشد در درجه اول و بعد  به محیط اجتماعی هم درست منتقل شده باشد، عمل سیاسی دچار مشکل نمی‌شود.
آنچه امروز به‌عنوان مبنای نظری و عمل سیاسی جریان اصول گرا شناخته میشود -خصوصا در امر انتخابات-دو مفهوم کلیدی "تکلیف" و "اصلح" است. شما در این زمینه با یک پرداخت تئوریک روبه‌رو نیستید و تنها یک تک‌جمله‌ای‌هایی دارید که عموما منتسب به امام(ره) یا رهبری است و از آنها تفسیر های گوناگونی میشود که معلوم نیست  اینها با واقعیت یا اراده‌ای که گوینده داشته، تطبیق و ‌انطباق داردیا خیر.

به عنوان مثال در مفهوم تکلیف این جمله زیاد مورد استناد قرار می‌گیرد که ما "اهل تکلیف هستیم و نه نتیجه". این جمله که متعلق به حضرت امام خمینی (ره) است، به قرائت‌های مختلف بیان می‌شود.  این جمله گزاره‌ای بود که درانتخابات سال 92 زیاد به‌کار برده ‌شد و از آن نتیجه‌ گرفته شد که به نتیجه نباید توجه کرد. یعنی یک جوری تکلیف گرایی و توجه به نتیجه منفک و جدا ازهم هستند و باید تنها به تکلیف عمل کرد. این مسئله به نظرم نتیجه تئوریزه نشدن این گزاره کلیدی است.

ما همین عبارت امام را درباره بحث تکلیف و نتیجه مبنا قرار می‌دهیم تا ببینیم اگر بخواهیم آن را تئوریزه‌ کنیم، نتیجته چه می‌شود؟ وقتی امام می‌گوید ما مامور به تکلیفیم ونه نتیجه یا عباراتی شبیه این -که نقل به مضمون می‌کنم- چه چیزی را رد و چه چیزی را اثبات می‌کند؟ باید به هر دو وجه آن توجه شود. آنچه امام رد می‌کند، درواقع «نتیجه‌گرایی مطلق» یا «پراگماتیسم» است. امام این گزاره را در رد پراگماتیسم و نتیجه‌گرایی مطلق می‌گوید. منظور امام این است که وقتی عمل سیاسی و اجتماعی را تنظیم می‌کنید نباید نتیجه‌گرای مطلق باشید که مثلا بگویید به این «شرط» وارد پدیده انقلاب یا جنگ دفاع مقدس یا رفتار سیاسی می‌شوم یا این کنش را انتخاب می‌کنم که متضمن پیروزی باشد و به شرط پیروزی و نتیجه، این عمل سیاسی خاص را انجام می‌دهم. این پراگماتیسم است که مبتنی بر نتیجه‌گرایی و فایده‌گرایی است. نتیجه‌گرایی در پراگماتیسم یک نتیجه‌گرایی مطلق است. امام این را رد می‌کند. این رد بدین معناست که من به شرط اینکه حتما انقلاب اسلامی ایران پیروز شود، وارد جریان انقلاب نمی‌شوم اما این عبارت در رد این نیست که با هر نوع توجه به نتیجه مخالفم! یعنی رد پرگماتیسم در اندیشه امام را به این تعمیم می‌دهند که امام با هر نوع توجه به نتیجه مخالف است. یعنی شرطِ عمل درست این است که اصلا به نتیجه فکر نکنید. بنابراین وقتی نتیجه انتخابات مشخص می‌شود، فرد به لحاظ روحی و روانی یک نوع احساس مثبت بعد از شکست به این معنا دارد که از شکستش کیف هم می‌کند و احساس می‌کند که چه شکست لذت‌بخشی بوده چون عمل به تکلیف کردیم و به نتیجه چندان توجهی نکردیم. این عبارت انسان را یاد این جمله می‌اندازد که لذتی که در عفو هست، در انتقام نیست؛ لذتی که در شکست توام با احساس تکلیف است در پیروزی نیست. تفسیر غلط از این مبنای نظری چنین احساسی را به فرد منتقل می‌کند.

 

 

* ما به ازای واقعی گرایش به نتیجه گرایی مطلق کدام جریان یا جریان ها هستند؟
- امینی: بر اساس این مفهوم سازی که عرض کردم، در فضای سیاسی وقتی گروه‌های اجتماعی و سیاسی کنش‌هایشان را تقسیم‌بندی می‌کنند، تبدیل به دو گرایش «نتیجه‌گرا» و «تکلیف‌گرا» می‌شوند.  ما در ایران نتیجه‌گرایی را بیشتر در جریان سیاسی کارگزاران می‌بینیم که با چپ علیه راست متحد می‌شوند و با راست علیه چپ و این یعنی نتیجه‌گرایی مطلق و پراگماتیسم. یا جریاناتی مثل مشارکت که یک دوره  ضد هاشمی هستند برای نتیجه گرفتن و یک دوره دیگر برای نتیجه گرفتن آویزان هاشمی میشوند.  فضا طوری بین تکلیف‌گرایان و نتیجه‌گرایان دوقطبی شده که گویی شقه سومی وجود ندارد اما شق سوم حتما وجود دارد. در این شق «تکلیف گرایی توام با نتیجه» است، دست کم این تفسیر این است که وقتی وارد عمل سیاسی شدیم و داریم تکلیف را انجام می‌دهیم به نتیجه هم فکر می‌کنیم و معطوف به نتیجه عمل را پیش می‌بریم.

عبارات و تجربه امام(ره) در این زمینه خیلی روشن است. امام یک از این چیزی که به عنوان دست کم گفتیم - در توجه به نتیجه در عمل- جلوتر است و اساسا تکلیف را «توجه به نتیجه» می‌داند، یعنی اصلا تکلیف را فارغ از نتیجه نگاه نمی‌کند. امام یک عبارت  کلیدی دارند که جایگاه «مبنایی و مادر» در دیدگاه‌های امام دارد.  در واقع جزء محکمات امام است که متشابهات را باید با آن فهمید. عبارت «حفظ نظام (از) اوجب واجبات است»  ناظر به نتیجه‌گرایی هست یا نه؟ یعنی تکلیف این است که نظام را حفظ کنید یعنی نه‌تنها بین تکلیف و نتیجه تعارض نیست بلکه اینکه چه چیزی تکلیف است، معطوف به توجه به نتیجه است. امام این جمله را دارند که «من به همه شما عرض می‌کنم که اگر خدای‌ناخواسته اسلام در ایران سیلی بخورد در همه دنیا سیلی خواهد خورد و بدانید که به این زودی دیگر نمی‌تواند سرش را بلند کند. این الان یک تکلیف بسیار بزرگی است که از همه تکالیف بالاتر است.حفظ نظام اسلامی از اوجب واجبات است. اگر اسلام را می‌خواهید باید این جمهوری را حفظ کنید.» این عبارات خیلی شفاف و روشن است. عبارت هایی دیگری  با همین مضامین دارند مثلا «این یک تکلیف الهی است برای همه که اهم تکلیفهایی است که خدا دارد؛ یعنی ، حفظ جمهوری اسلامی از حفظ یک نفر - ولو امام عصر باشد - اهمیتش بیشتر است ؛ برای اینکه امام عصر هم خودش را فدا می کند برای اسلام» .  آنچه از تکالیف دیگر بالاتر است، حفظ جمهوری اسلامی است و امام با ذکر حفظ جمهوری اسلامی به نتیجه توجه می‌کند یا نه؟ امام یک سطح بالاتر است. اینکه به چه چیزی تکلیف داریم معطوف به این است که به نتیجه توجه کنیم. مسیری که امام در مشی عملی و سیاسی پیموده است، همین است. البته این توجه به نتیجه کاملا در برابر پراگماتیسم است.

پراگماتیسم دو جور پیامد دارد؛ یک‌جور نتیجه‌گرایی مطلق است که به شرط نتیجه، وارد عمل سیاسی می‌شویم و دوم وقتی پراگماتیسم هستید و نتیجه‌گرایی مطلق دارید، آن‌وقت ابزارها و روش‌های ولو غلط برای رسیدن به نتیجه هم مباح می‌شوند. یعنی ارزش‌گذاری رد و تائید، قبول و نفی پیدا نمی‌کند. امام در مقام نفی هر دو پیامدِ پراگماتیسم است. در پراگماتیسم نتیجه‌گرایی مطلق به این معنا حاکم است که من به شرط پیروزی وارد عمل سیاسی می‌شوم. ضمن اینکه  سازوکارها و روش‌ها دیگر جنبه شرعی یا غیرشرعی، دینی یا غیردینی، مثبت یا منفی خود را از دست می‌دهد و هر چیز که مرا به نتیجه برساند، مباح می‌شود.

پس دو گونه با نتیجه‌گرایی مطلق روبه‌روییم. خیلی از افرادی که در قبل از انقلاب وقتی امام از آنها می‌خواست که وارد مبارزه شوند، اصل اینکه شاه نباشد را قبول داشتند اما می‌گفتند این به نتیجه منجر نمی‌شود. یعنی می‌گفتند عمل سیاسی ما زمانی باید انجام گیرد که حتما به نتیجه ختم شود. بر عکس امام می‌گفت که اگر قرار بود ما فقط به نتیجه فکر کنیم خیلی از مواردی که انبیاء گفتند فراتر از طاقت، شرایط، زمان و اقتصائات بود و نباید می‌گفتند اما همان چیزهایی که گفتند، عملشان را معطوف به رسیدن به همان نتایج تنظیم کردند. ممکن است به آن نتایج غایی هم نرسند اما هر سطحی از آن نتایج را تلاش کردند تا به‌دست آورند. در اینجا یک نکته ظریف درباره توجه به نتیجه در کنش سیاسی و اجتماعی و فرهنگی وجود دارد که باید به آن توجه کرد. این نکته ظریف این است که در توجه به نتیجه، لزوما نتیجه گرایی آرمانی و نهایی و مطلق مورد نظر نیست بلکه نتیجه در سطح مقدورات، توانایی ها  و شرایط است. یعنی با توجه به ظرفیت ها و استعداد ها، به دنبال کسب بهترین خروجی و نتیجه باشیم. بر همین اساس است که  امام در اسفند 67 بیان می کنند که ما در جنگ به هدف اساسی خود رسیده ایم و اگر همه ابزارها را داشتیم به اهداف بلندتر می رسیدیم و فهرستی از این پیروزی ها را ذکر میکنند.

«البته اگر همه علل و اسباب را در اختیار داشتیم در جنگ به اهداف بلندتر و بالاترى مى‏نگریستیم و مى‏رسیدیم ولى این بدان معنا نیست که در هدف اساسى خود که همان دفع تجاوز و اثبات صلابت اسلام بود مغلوب خصم شده‏ایم. هر روز ما در جنگ برکتى داشته‏ایم که در همه صحنه‏ها از آن بهره جسته‏ایم. ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نموده‏ایم، ما مظلومیت خویش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نموده‏ایم، ما در جنگ، پرده از چهره تزویر جهانخواران کنار زدیم، ما در جنگ، دوستان و دشمنانمان را شناخته‏ایم، ما در جنگ به این نتیجه رسیده‏ایم که باید روى پاى خودمان بایستیم، ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شکستیم، ما در جنگ ریشه‏هاى انقلاب پر بار اسلامى‏مان را محکم کردیم، ما در جنگ حس برادرى و وطن دوستى را در نهاد یکایک مردمان بارور کردیم، ما در جنگ به مردم جهان و خصوصاً مردم منطقه نشان دادیم که علیه تمامى قدرتها و ابرقدرتها سالیان سال مى‏توان مبارزه کرد، جنگ ما کمک به افغانستان را به دنبال داشت، جنگ ما فتح فلسطین را به دنبال خواهد داشت، جنگ ما موجب شد که تمامى سردمداران نظامهاى فاسد در مقابل اسلام احساس ذلت کنند، جنگ ما بیدارى پاکستان و هندوستان را به دنبال داشت، تنها در جنگ بود که صنایع نظامى ما از رشد آنچنانى برخوردار شد و از همه اینها مهمتر استمرار روح اسلام انقلابى در پرتو جنگ تحقق یافت».

به طور مثال جریان اصول گرا در انتخابات ریاست جمهوری سال 80 پیروزی نهایی نبود اما در بین گزینه های موجود به عنوان مقدورات آنها در آن مقطع، غالبا سراغ کسی(توکلی) رفتند که بهترین نتیجه را می توانست برای آنها به بار بیاورد.

بنابراین امام توامان اهل محاسبات عقلانی و حسابگرایانه برای پیروزی هست و به آن توجه می‌کند اما شرط عمل به تکلیف را مطلق پیروزی ظاهری قرار نمی‌دهد این نکته خیلی ظریفی است که در عین توجه به نتیجه، مطلق نتیجه ظاهری را ملاک شناخت و عمل به تکلیف قرار ندهیم. همین عامل هم دست شما را به‌عنوان مکلف برای عمل اجتماعی و سیاسی باز می‌گذارد و دامنه و گستره عملتان وسعت پیدا می‌کند و رفتار سیاسی‌تان هم تنظیم می‌شود که ابزارها و روش‌هایی که می‌خواهید در این فتح و پیروزی به کار بگیرید، هر نوع ابزار و روشی نیست.

در مشی امام توجه به نتیجه چگونه بوده است؟یکی از مسائل ناگفته امام در دوره‌ی انقلاب، ملاقات ژنرال هایزر با شهید بهشتی است که این ملاقات با انگیزه فهمیدن این که  آمریکایی‌ها آخر و عاقبت با حرکت انقلابی مردم چکار می‌خواهند بکنند، صورت می‌گیرد. این توجه به نتیجه است یا نه؟ امام به نتیجه فکر می‌کند همزمانی که به عمل به تکلیف فکر می‌کند زیرا وقتی گفتید که در عمل به تکلیف باید معطوف به نتیجه حرکت کرد، توجه به واقعیت‌ها برای شما الزام می‌شود و باید بر اساس واقعیات محاسبه، تصمیم‌گیری، برنامه‌ریزی، عمل سیاسی و تدبیر انجام دهید. بنابراین در گزاره تکلیف گرایی توام با نتیجه مسئله «واقعیت‌ها» مهم می‌شوند. چون یک رکن اساسی برنامه ریزی و تدبیر و تصمیم گیری برای کسب نتیجه توجه به واقعیت هاست. در همین مسئله جنگ و پایان جنگ نیز یکی از استدلال های امام مسئله واقعیت هاست و انتخاب گزینه صلح در برابر گزینه تداوم جنگ نیز معطوف به انجام تکلیف معطوف به نتیجه است. امام در توضیح مسئله قطعنامه می فرمایند که.... «در مورد قبول قطعنامه که حقیقتاً مسئله بسیار تلخ و ناگوارى براى همه و خصوصاً براى من بود، این است که من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجراى آن مى‏دیدم؛ ولى به واسطه حوادث و عواملى که از ذکر آن فعلًا خوددارى مى‏کنم، و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامى کارشناسان سیاسى و نظامى سطح بالاى کشور، که من به تعهد و دلسوزى و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم؛ و در مقطع کنونى آن را به مصلحت انقلاب و نظام مى‏دانم».

یا در فرمایشی دیگر توامانی تکلیف و نتیجه حتی در انتخاب گزینه صلح را اینطور توضیح می دهند. «ملت ما تا آن روز که احساس کرد که توان و تکلیف جنگ دارد به وظیفه خود عمل نمود. و خوشا به حال آنان که تا لحظه آخر هم تردید ننمودند، آن ساعتى هم که مصلحت بقاى انقلاب را در قبول قطعنامه دید و گردن نهاد، باز به وظیفه خود عمل کرده است، آیا از اینکه به وظیفه خود عمل کرده است نگران باشد؟

اما در انتخابات بودند برخی که به این واقعیت‌ها توجه نمی‌کردند و مثلا می‌گفتند نظرسنجی مبنای دینی و شرعی ندارد. نظرسنجی تلاش می‌کند سطحی از واقعیت را به شما نشان دهد، بنابراین توجه به نظرسنجی برای این است که عمل به تکلیف معطوف به نتیجه باشد و بتوانیم نتیجه بگیریم، یک مسئله غیر شرعی و دینی نیست. ابزارهایی مثل نظرسنجی و خیلی از چیزهای دیگر مثل درک مستقیم از جامعه و مردم همه ابزراهایی اند تا سطحی از واقعیت را به ما نشان بدهند. پسنظرسنجی امر غیردینی و غیرشرعی نیست و توجه به نظرسنجی یعنی توجه به واقعیت‌ها که لازمه توجه به نتیجه در حین انجام تکلیف است. درواقع توامان بودن نتیجه و تکلیف یک‌جور ترجمه آرمان‌گرایی توام با واقع‌گرایی است.

* طرح مسئله واقع‌گرایی توام با آرمان‌گرایی شاید بسته به همین شرایط یعنی خلأ تئوریک باشد. مقام معظم رهبری هم در یکسال اخیر به این مساله اشاره فراوانی داشتند.
- امینی: بهرحال توامان بودن نتیجه و تکلیف مثل توامان بودن آرمان‌گرایی با واقع‌گرایی است. اگر می‌خواهید آرمان‌گرا باشید لزوما باید واقعیت‌گرا باشید و بدانید واقعیت موجود چیست که بخواهید وضع موجود را به نفع آرمان تغییر دهید. اگر واقع‌گرا نباشید امکان حرکت به سمت ‌آرمان‌ها وجود ندارد ولی واقع‌گرایی به این معنا که در آن چیزی که هست، باقی بمانیم، ضد آرمان‌گرایی است و محافظه‌کاری می‌شود.

وقتی به نتیجه معطوف شدیم و نتیجه برایمان مهم شد، استدلال این است که به واقعیت‌ها باید توجه کنیم ولی واقعیات همواره واقعیت‌های ساده‌ای نیستند. یعنی انتخاب بین بد و خوب و سیاه و سفید نیست. اینجا عمل سیاسی پیچیده می‌شود. اینجاست که مبنای نظری اگر خوب تئوریزه نشده باشد، دچار چالش میشوید. شما  سطحی از تصمیمات را می توانید انتخاب کنید  که یک سر طیف  آن خوب، خوب‌تر و خوب‌ترین است و سطح دیگر بد، بدتر و بدترین است، یعنی شما همواره بین گزاره‌هایی در ارتباط هستید که لزوما بد یا خوب نیست چون وقتی بخواهید بین بد و خوب انتخاب کنید، دیگر پیچیدگی تئوریک خیلی مورد توجه قرار نمی‌گیرد و کار روشن می‌شود. پس در نتیجه‌گرایی ممکن است در شرایطی قرار بگیرید که آنچه به عنوان نتیجه می‌بینید امر ساده‌ای نباشد و مجبور باشید بین بد و بدتر یا بین خوب و خوب‌تر انتخاب کنید. اینجاست که درواقع مسئله کمی دشوار می‌شود و ما با یک خلاء مفهومی روبه‌رو می‌شویم و نمی‌دانیم وقتی با یک واقعیت چندوجهی روبه‌رو می‌شویم، چگونه تشخیص دهیم که کدام گزاره را باید از گزاره‌هایی که می‌توانیم، انتخاب کنیم.

* یک مرحله تئوریزه کردن مبنای نظری است اما یک مرحله جلوتر هم تعیین سازوکارهایی برای عملیاتی کردن این مبانی نظری است. یعنی علاوه بر اینکه خلأ تئوریک هست، نقص سازوکارها برای اجرایی کردن تئوری ها نیز به نظر می‌رسد وجود دارد. اینگونه نیست؟
-امینی: بله چه زمانی سازوکارهایتان درست درمی‌آید؟ زمانی که سازمان نظری‌تان درست است. تا سازمان نظری‌ درست و عمیق نباشد، سازوکارهایتان هم درست و پذیرفته نمی‌شود زیرا از طریق سازمان نظری، باید سازوکار پشتیبانی و  توجیه‌پذیر شود. .

شما زمانی خلاء مفهومی را خوب درک می کنید که با شرایط پیچیده‌ای روبه‌رو می‌شوید و در تشخیص دچار چالش میشوید؟ مثلا جریان اصول گرا در  انتخابات سال 76 و  80  و حتی 88 ریاست جمهوری که چندان پیچیدگی ندارد، دچار چالش تصمیم نیست. اما در سال 84 و در سال 92 انتخابات ریاست جمهوری قدری فضا پیچیده تر است. ما در هر انتخابات و انتخابی توامان با دو مسئله «آره» به چیزی و کسی و «نه» به چیزی و کسی مواجهیم. بعضی وقت ها در مسئله نتیجه، گزاره های سلبی بر گزاره های ایجابی اولویت پیدا می‌کند یا مسئله اول شماست. یا ترکیب نامزدها و کاندیداها به شکلی متفاوت با سایر انتخابات هاست. مثلا در انتخابات سال 84 گزاره سلبی نه به معین و خصوصا هاشمی مهمتر بود و هر  آری به لاریجانی و قالیباف و احمدی نژاد در نه به هاشمی اشتراک داشت. در مرحله دوم مجددا نه به هاشمی، کسانی را که به نامزدی غیر احمدی نژاد در دوره اول رای داده بودند را حول و حوش او جمع کرد و به اشتراک رساند. اما در انتخابات سال 88 گزینه ایجابی اساس انتخاب ها بود و گزینه سلبی در مجموعه جریان اصول گرا در اولویت نبود.  در انتخابات سال 84 هر دو جریان با نامزدهای متکثر آمدند(کروبی، مهرعلیزاده، معین و هاشمی از اصلاح طلبان و رضایی، احمدی نژاد، قالیباف و لاریجانی از اصول گرایان) اما در انتخابات 92 جریان اصلاح طلب در نهایت روی یک نامزد اجماع کرد و جریان اصول گرا با چهار نامزد در صحنه باقی ماند. با این شرایط اقتضاء انتخابات 92 با 84 فرق دارد. حفظ تکثر در انتخابات سال 84 نیز ریسک بود اما تاحدودی به دلیل تکثر دو طرف قابل توضیح بود اما حفظ تکثر در انتخابات 92 در برابر اجماع رقیب روی یک نامزد دیگر فراتر ریسک بود و توجیهی نمی پذیرد. بنابراین اقتضای عمل سیاسی در 84 با 92 متفاوت است. حالا سوال این است که چگونه با اقتضائات متفاوت بتوانیم عمل سیاسی خود را تنظیم کنیم ؟ یا الان شرایط جامعه در دل واقعیتی به نام تکثر معنا و مفهوم پیدا میکند که اصلا یکی و دو دهه قبل این مسئله  لااقل به این صورت وجود نداشت. خوب تکثر به عنوان یک واقعیت که به ما می گوید که هیچ جریانی حالت غلبه ندارد و همه خرده جریان و خرده گفتمان هستند، تاثیری در انتخاب عمل سیاسی ما نباید داشته باشد؟

در این چنین شرایطی که فضا کمی پیچیده می‌شود، این دو مفهوم تکلیف و نتیجه نمی‌تواند تا آخر رفتار سیاسی را پشتیبانی کند. بنابراین با مشکل مواجه می‌شوید. دلیلش هم پیچیده تر شدن واقعیت و نقشی است که واقعیت در کسب نتیجه دارد.

بر اساس یکی از ویژگی ها که برای مبنای نظری بیان کردم که مبنای نظری باید بتواند عمل سیاسی را در شرایط پیچیده نیز پشتیبانی کند، انتظار این است که  این مبنا بتواند تکلیف را مشخص کند. ولی به نظر می‌رسد که ما در چنین شرایطی با خلا مفهومی روبه‌رو هستیم. این خلاء مفهومی که باید پر شود، مفهوم «مصلحت» است که راهنمای عمل در تشخیص تکلیف و کسب نتیجه خصوصا در شرایط پیچیده و دشورا می تواند باشد. مصلحت به ما کمک میکند که  بین آنچه مهم و مهم‌تر است، شما مهم‌تر را بر مهم ترجیح دهید، بین بد و بدتر هم بد را انتخاب ‌کنید.

به نظر من مفهوم "مصلحت" خلاء مفهومی در عمل سیاسی جریان اصول گراست. مصلحت به ما کمک می‌کند درشرایط گوناگون و واقعیت‌های متفاوت، عمل سیاسی بهنیه را تشخیص دهیم. به عنوان مثال شما در انتخابات سال 92 با چه گزاره‌هایی روبه‌رو هستید؟ در این شرایط، عنصر مصلحت چگونه به شما کمک می‌کند؟

سال  92 خصوصا در مقطعی که عارف کنار رفت یا کنار گذاشته شد و روحانی تنها نامزد جریان رقیب اصول گرایان شد و رقابت یک نفر با اجماع همه رقبای اصول گرایان پشت سر او در برابر چهار نفر شد، مصلحت به ما می گوید که حضور با یک نامزد بهتر از چهار نامزد است و هر کدام که از این چهار نفر پیروز شوند و لو این که اولویت ما نباشند، ولو به طور نسبی بهتر از روحانی است. هم نظرسنجی‌های معتبر و قابل اتکا که در راسش نظر سنجی های صدا و سیما بود که در انتخابات سال 76، 84، 88 ریاست جمهوری نتایجش با واقعیت‌ها از نظر تغییر آراء، شیب هر یک از نامزدها، وضعیت رتبه‌بندی نامزدها و فرد پیشتاز و در نهایت فرد پیروز مطابق واقع اتفاق افتاده بود که شرح مفصلش در کتاب جامعه شناسی 22 خرداد است و  هم مشاهدات میدانی نشان می‌داد که روحانی و قالیباف با فاصله دو برابری نسبت به دیگران در کورس رقابت هستند. و جلیلی، حداد یا ولایتی در کورس رقابت‌های انتخاباتی نیستند. علاوه بر اینها آراء قالیباف که عمدتا از طبقه متوسط شهری بود قابل انتقال به سایر نامزدها به خصوص جلیلی نیست و روحانی و اصلاح طلبان برای جذب این آراء مزیت بهتری دارند اما آراء ولایتی و خصوصا جلیلی  آرایی به نسبت سازمان یافته و ایدئولوژیک است و قابل انتقال به غیر است. همچنانی که آراء ایدئولوژیک اصلاح طلبان به روحانی که نامزدی غیر اصلاح طلب  بود، منتقل شد. در این شرایط شما ممکن است بگویید "من یک اصولگرا با دیدگاه‌های خاصی  هستم که مثلا قالیباف در استانداردهای من نیست" ولی شما انتخابتان بین قالیباف و گزینه‌ای که مورد انتظارتان است، نیست و بین دو نفر است که سطح انتظارات شما از یکی از آنها نسبت به دیگری متفاوت است. اینجا عنصر مصلحت به تشخیص شما برای به‌دست آوردن نتیجه کمک می‌کند، یعنی عمل سیاسی شما را با شرایط و اقتضائات منعطف می‌کند.

پس شما به مفهوم دیگری برای اینکه بتوانید عمل سیاسی‌تان را پشتیبانی کنید، نیاز دارید. آن مفهوم مصلحت است براساس واقعیت‌هاست. اینکه گزاره اصلی گزاره سلبی است یا ایجابی، متناسب با آن عمل سیاسی انجام می‌شود یا اگر گزاره ایجابی است بین آنها که در گزاره‌های ایجابی قرار دارند کدام را تشخیص دهیم که به واقعیت‌ها و نتایجی که می‌خواهیم نزدیک‌تر است.

در سیره امام خمینی (ره) این مصلحت پررنگ است. اگر بخواهید کل حکومت‌داری و کل امر سیاسی را در یک مفهوم خلاصه کنید، می‌شود مصلحت. تمام پیچیدگی امر سیاسی دائما در اهم و فی‌الاهم کردن است چون واقعیت‌ها آنچنان که در نگاه انتزاعی و نظری دارید مشخص و مبرهن و ساده و در اختیار نیست.

حالا سراغ امام برویم.  بنی‌صدر در ایران رای آورد و رئیس‌جمهور 11 میلیونی شد که اکثریت آرا را دارد. امام هم وی را قبول ندارد. در چارچوب قانونی و فکری، رئیس‌جمهور باید با تنفیذ رهبری مشروعیت یابد. اینجا امام چه کاری باید انجام دهد؟ باید در سازو کارهای قانونی کسی را مورد تنفیذ قرار دهد که قبولش ندارد. چنین کاری را می‌توانید بدون عنصر مصلحت انجام داد؟

امام رای بنی‌صدر را تنفیذ می‌کند. امام می‌توانست به تشخیص خودش عمل کند و رئیس‌جمهوری که ابتدای جمهوری اسلامی 11 میلیون رای آورده را وتو کند ولی مصلحت و مفسده‌ای که وی را وتو یا تنفیذ کنید، اهم و فی‌الاهم  می‌شود و امام وی را تنفیذ می‌کند. بالاتر از این بحث اختلاف شورای نگهبان با مجلس بود که برخی مصوبات را شورای نگهبان خلاف شرع میدانست اما مجلس اجرای آنها را بر اساس واقعیات ضروری میدانست. امام اول گفتند اگر دو سوم نمایندگان تصویب کردند، نظر مجلس بر نظر شورای نگهبان ترجیح پیدا کند و بعد هم یک نهادسازی تازه کردند به نام مجمع تشخیص مصلحت نظام که یکی از اصلی ترین کارهای او اهم و فی الاهم کردن مصوبات رد شده مجلس از سوی شورای نگهبان است که مجلس به ضرورت  اجرای آن اصرار دارد.

* برخی مبانی که بعضاً از افرادی مانند علامه مصباح یزدی مطرح میشود به تکلیف گرایی محض نزدیک است اما مطالب و سخنرانی‌هایی از ایشان نیز وجود دارد که قاطعانه تکلیف‌گرایی محض را رد می‌کند.
- امینی: در چارچوب باور به اندیشه امام فکر نمی‌کنم کسی باشد که به لحاظ نظری مقابل این مسئله( تکلیف توام با نتیجه)  بایستد. صحبت‌های اخیر آقای مصباح هم بر توامانی تکلیف و نتیجه تاکید دارد. اما مسئله این است که این تلقی چرا در هنگام  انتخابات از سوی هواداران ایشان مطرح نشد و آقای مصباح با ذهنیتی غیر از این سخنرانی در انتخابات نسبت به این موضوع معرفی شد.

به لحاظ عملی نیز مقاومت درباره این گزینه سخت تر خواهد شد. ببینید در همین انتخابات امسال متناسب با نتیجه انتخابات چه شرایطی در واقعیت ها رخ داده است و به تعبیری چه پیامدهایی داشته است. به طور سربسته اما قابل فهم یکی از این پیامدهای سنگین این بود که شرایطی بهرحال در انتخابات رقم خورد مثل تبدیل رقابت های انتخاباتی به نبرد گفتمان سازش و مقاومت  که این اجازه و امکان را به دولت هایی مثل آمریکا و غرب داد که این تفسیر را از انتخابات  بکنند که تحریم های آنها موثر واقع شده است و مردم ایران زیر این فشارهای اقتصادی، گزینه مقاومت را از دستور کار و اولویت خود خارج کردند. خوب این یک پیامد خیلی منفی بزرگی است، یک جورهایی تهدید امنیت ملی است. مگر می‌شود اینها را اسم تکلیف گرایی توجیه کرد. یا دراثر نتایج انتخابات جریاناتی  الان به صحنه قدرت سیاسی کشور برگشتند که خوب کارنامه خوبی در خیلی مسایل ندارند. دنبال انزوای ارزش های انقلابی و دینی بودند.این نتایج انتخابات  موجب شده که آقای هاشمی اینطور با احساس قدرت آن حرف ها را طی تنها چند ماه بعد از انتخابات بزنند که مثلا از حزب الله و فلسطین نباید درجهت مزاحمت از دیگران استفاده کنیم یا موضعش درباره سوریه و..یا مسئله دانشگاه آزاد که با هزینه زیاد و خون جگر خوردن از آن وضع خلاص شد الان با یک صورت جلسه میخواهند برگردانند به وضعیت سابق و خیلی چیزهای دیگر که حالا لازم نیست بازش کنیم. خوب اینها را میشود با این که ما مکلف به تکلیفیم و با نتیجه کاری نداریم توجیه کرد؟

همان طور که از امام نقل کردم، تصمیم بر ادامه جنگ و تصمیم بر صلح هر دو یک مبنا داشت و آن هم مصلحت بود.  امام می‌گفتند اگر جنگ 20 سال هم طول بکشد ما ایستاده‌ایم. اما قطعنامه را هم امضا کرد. این چه عنصری است که امام برای عمل سیاسی تنظیم کرده است؟ "توجه به نتیجه"؛ توجه به نتیجه یعنی توجه به واقعیت‌ها و توجه به واقعیت ها یعنی عنصر مصلحت.

*  رفراندوم برای جمهوری اسلامی هم یک نوع عمل به مصلحت بود؟ در حالی که اگر کسی دیگر بود می‌گفت حکومت اسلامی می‌خواهیم تشکیل بدهیم و این به مردم چه ربطی دارد؟
-امینی: این که خیلی روشن است. جایی مثل مجمع تشخیص که می‌گوید آنچه خلاف شرع است آیا مصلحت اقتضا می‌کند که به آن عمل کنیم ؟.بعضی وقت ها بله ممکن است انجام یک عمل شرعی به صورت موقت مفسده‌اش بر مصلحتش بیشتر باشد که مثل فریضه واجب حج بعد از کشتار زائرین ایرانی از طرف آل سعود که موقتا  تعطیل شد چون مصلحت دانسته نمی‌شد.
امام بحثی درباره ولایت‌فقیه بعد از انقلاب دارد به این مضمون که اینکه ما گفتیم ولی‌فقیه مجتهدِ جامع‌الشرایط باشد منظور این اجتهاد مصطلح در حوزه‌ها نیست که عین عبارت امام می آورم....« ولى مهم, شناخت درست حکومت و جامعه است که بر اساس آن, نظام اسلامى بتواند به نفع مسلمانان برنامه ریزى کند که وحدت رویه و عمل ضرورى است و همین جاست که اجتهاد مصطلح در حوزه ها کافى نمى باشد, بلکه یک فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزه ها هم باشد, ولى نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد … و به طور کلى در زمینه اجتماعى و سیاسى فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیم گیرى باشد, این فرد در مسائل اجتماعى و حکومتى ,مجتهد نیست و نمى تواند زمام جامعه را به دست گیرد.»

یا بحثی که ایشان درباره عدم ضرورت مسئله مرجعیت به عنوان شرط رهبری در نامه به آیت الله مشکینی دارند از همین منظر توجه به واقعیت ها ست. ....«درمورد رهبری، ما که نمی‏توانیم نظام اسلامی‏مان را بدون سرپرست رها کنیم. باید فردی را انتخاب کنیم که از حیثیت اسلامی‏مان در جهان سیاست و نیرنگ دفاع کند. من از ابتدا معتقد بودم و اصرار داشتم که شرط «مرجعیت» لازم نیست. مجتهد عادل مورد تأیید خبرگان محترم سراسر کشور کفایت می‏کند. اگر مردم به خبرگان رأی دادند تا مجتهد عادلی را برای رهبری حکومتشان تعیین کنند، وقتی آنها هم فردی را تعیین کردند تا رهبری را به عهده بگیرد، قهری او مورد قبول مردم است. در این صورت او ولیّ منتخب مردم می‏شود و حکمش نافذ است. در اصل قانون اساسی من این را می‏گفتم، ولی دوستان در شرط «مرجعیت» پافشاری کردند، من هم قبول کردم. من در آن هنگام می‏دانستم که این در آیندۀ نه چندان دور قابل پیاده شدن نیست».

* حالا سئوالی که پیش می آید این است که برای تشخیص این مصلحت و نافذ کردن آن به سازوکاری مثل نهاد مجمع تشخیص مصلحت در جریان اصول گرا نیاز است؟

-امینی: بله طبیعتا و جریان اصول گرا متناسب با پیچیده تر شدن شرایط اجتماعی و سیاسی باید به نهادسازی های پیچیده تر و تخصصی تر رو بیاورد و از همین منظر به یک بازسازی تشکیلاتی نیاز دارد. به نظرم اصل این مسئله یک ضرورت است اما حالا درباره چگونگی و شکل و شیوه و عمل آن میتوان صحبت کرد که برای اینکه بحث ما از حالت نظری خارج نشود فعلا از آن صرف‌نظر میکنیم.

*  فکر کنم همین میزان بحث برای مفهوم تکلیف و رابطه آن با نتیجه و واقعیت و مصلحت کفایت کند. اگر موافقید درباره مفهوم دوم یعنی اصلح صحبت کنیم.؟
- امینی:
 مفهوم دوم مفهوم اصلح است. چالش اصلی این نیست که باید به اصلح رای بدهیم. برخی می‌گویند که فقط باید به اصلح رای بدهیم. در این راستا بحثی به اسم اصلح و صالح می‌شود. اصلح نامقبول و صالح مقبول در واقعیت‌های سیاسی، مابه‌ازای خارجی ندارد و دعوا بر سر اصلح یا صالح نیست بلکه چالش بر سر این است که اصلح چه کسی هست؟ و شاخص‌های اصلح چیست؟ این گونه نیست که از ابتدا کسی را اصلح بنامیم و بعد دعوا می‌کنیم که کدام مقبول و کدام نامقبول است. درواقع این امری انتزاعی است و در واقعیت‌های اجتماعی و سیاسی جواب نمی‌دهد. خب حالا چگونه تشخیص دهیم که اصلح کیست؟

دو مشکل بر سر تعریف اصلح در چارچوب گفتمان رایج اصول گرایی وجود دارد. یکی این است  که عمدتا اصلح را بر اساس یکسری ویژگی‌های فردی تعریف می‌کنند یا لااقل چنین پیش فرض هایی دارند. مشکل دوم این است که یک نوع مطلق نگری در تعریف اصلح با همین ویژگی های فردی وجود دارد. الان اصلح عمدتا را با شاخص‌های فردی تعریف می‌کنند و می‌گویند فردی متدین، انقلابی، پایبند به رهبری و نظام و.... درحالی که اصلح باید متناسب با جایگاهی که فرد می‌خواهد در آن قرار گیرد، تعریف شود و شاخص‌های مضاعف بر ویژگی‌های فردی داشته باشد و از آن مهم‌تر متناسب با آن سازوکاری که آن جایگاه دراختیار می‌گیرد باید ویژگی‌های دیگری داشته باشد. در واقع برای اصلح سه جور صلاحیت لازم است. «صلاحیت های فردی»، «توانایی ها نظری و عملی» و «صلاحیت در چارچوب سازوکاری» که برای آن موقعیت در نظر گرفته شده است. 

مثال خیلی روشن این است که وقتی فرزندتان نیاز به جراحی دارد، در بین چندین جراح موجود که یکی متدین و نمازشب‌خوان و پایبند به خدا و پیغمبر و شرع و شریعت است و دیگری به قول معروف سوپردولوکس است و در این باغ‌ها نیست با این تفاوت که جراح سوپردولوکس از  جراحی اول که تقیدات دینی و مذهبی و انقلابی فردی دارد، تواناتر است. شما فرزندتان را نزد کدام می‌برید؟ این یک عقل عمومی است که فرزندتان را به جراح نمازشب‌خواب نمی‌دهید برای اینکه در اصلحیت او، ویژگی تخصصی‌اش مهم‌تر از ویژگی‌های فردی‌ یا عمومی آن است. روشن است فردی را که می‌خواهیم در انتخابات ریاست‌جمهوری انتخاب کنیم که مسئله به سرنوشت یک جامعه بر می گردد به مراتب ویژگی های فرافردی در آن مهمتر و حساس تر است. یعنی علاوه بر ویژگی‌های فردی باید این سوال هم مطرح کنیم که توانایی، دانایی هم به لحاظ تجربه و هم سوابق دارد و قادر است قوه مجریه را با این عرض و طول و وسعت و ضرورت‌ها اداره کند یا نه؟

ویژگی دیگر بحث سازوکار است یعنی در اصلحیت، سازوکار مهم است. وقتی رئیس‌جمهوری می‌خواهد وزیر انتخاب کند، سازوکار انتخاب وزیر، نصب است. یعنی من به‌عنوان رئیس‌جمهور وزیر خود را منصوب کرده و برایش رای اعتماد می‌گیرم. کافی است که من به‌عنوان رئیس‌جمهور تشخیص دهم فردی ویژگی‌های فردی را داراست و در عین حال توانایی‌های تخصصی هم دارد و می تواند از مجلس رای اعتماد بگیرد تا وی را به‌عنوان وزیر انتخاب کنم اما اگر بخواهم معاون رییس جمهور انتخاب کنم، چون رای اعتماد مجلس در سازوکار انتخاب او شرط نیست، همین که رییس جمهور از نظر فردی و توانایی ها به جمع بندی برسد، کفایت می‌کند.  پس اینجا سازوکار، خود رییس جمهور و انتخاب اوست. اما جایی که سازوکار انتخابات است و دراختیار گرفتن مسئولیت منوط به رای مردم است آیا اینکه توانایی در رای‌آ‌وری مردم داشته باشم جزء شرایط اصلح‌بودن من هست یا نیست؟ مسئله این است. باید این را حل کنیم. آیا فردی متدین و باتقوا را اجازه به صدور فتوا و اجتهاد می‌دهند؟ نه می‌گویند باید تخصص و توانایی اجتهاد داشته باشد اولا و همچنین در سازوکار معقول و پذیرفته شده به  اجتهاد رسیده باشد یا اجتهاد وی محرز شده باشد مثل امتحانی که برای نامزدهای مجلس خبرگان گذاشتند. بنابراین  سازوکار هم در تعیین صلاحیت و اصلح‌بودن موثر است. مثلا می‌خواهید مرجع تقلید انتخاب کنید، می‌گویند اعلم را پیدا کنید. می‌پرسید اعلم بودن را چگونه بفهمیم؟ می‌گویند اگر خودتان تشخیص دارید و اگر ندارید از دو نفر که این‌کاره هستند، بپرسید. یعنی آن سازوکار هم خودش شرایط و اقتضائاتی برای اصلح‌بودن برای شما به‌وجود می‌آورد.

یک نمونه‌ دیگرش  را درباره رهبری و مجلس خبرگان است. می‌گوییم رهبر کیست؟ ویژگی‌هایی مانند تقوا، تدبیر و... را دارا باشد و بتواند اداره کند ولی سازوکار هم گفته‌ایم که سازوکار خبرگان است. سازوکار در صلاحیت رهبری موثر است. اگر کسی غیر از خبرگان رهبری را معرفی کند و بگوید رهبرمان آقای فلانی باشد چرا برای ما مورد توجه نیست چون برخلاف سازوکار است. اکنون رای آقای هاشمی در مجلس خبرگان و رای فلاحیان در مجلس خبرگان از رای آقای مکارم‌شیرازی و وحیدخراسانی و علمای دیگر در اینکه چه کسی رهبر باشد، یا در انتخاب رهبری موثرتر است و  جزو سازوکار است. همین آقای علوی که از مجلس ردصلاحیت شده است، تفاوت آقای مکارم با وی در  فقاهت و اجتهاد نیست فقط او جزو سازکار است و آن دیگری جزو سازوکار نیست ولی ما نظر آقای هاشمی را بخواهیم یا نخواهیم بر نظر سایر مراجع و علمایی که خارج‌اند در این سازوکار، فعلاً ترجیح دارد چون مثلا آقای جوادی جزو سازوکار نیست پس سازوکار هم در صلاحیت فرد موثر است.

*  شبهه و مسئله‌ای که اینجا مطرح می‌شود این است که اگر بپذیرید که رای مردم و فلان و فلان در اصلحیت موثر است، پس در سقیفه رای مردم چه می‌شود؟

- امینی: کسانی که این را مطرح توجه ندارند که در امامت امیرالمومنین (ع) سازوکار، نصب الهی است. اگر در آنجا انتخاب مردم را دخیل کنید، غلط است و خلاف سازوکار عمل کرده اید ولی وقتی می‌خواهیم رئیس‌جمهور انتخاب کنیم، سازوکار انتخابات است و کسی که قادر نباشد رای اجتماعی را برای رئیس‌جمهور شدن به‌دست آورد، رئیس‌جمهور نمی‌شود.
چالش از این نقطه شروع می‌شود که ویژگی‌هایی که سازوکار برای عمل ما ضروری می‌کند، جزو شاخص‌های اصلح‌بودن هست یا نیست؟ می‌خواهم بگویم به لحاظ نظری و عملی هم کسی نمی‌تواند به این پایبند نباشد.
رادیکال‌ترین جناح در برابر توجه به سازوکار یعنی رای‌آوری در اصلح بودن کیست؟ حتی  آقای مصباح  نیز دیدم من که دو یا سه جا این بحث را دارد که به هر حال در یک شرایطی وقتی به واقعیت‌هایی رسیدیم که کسی را که اصلح می‌دانیم، قادر نیست رای بیاورد، تبلیغ او برای رای دادن به وی، یک عمل لغو است. این اظهارات را اتفاقا در مصاحبه با هفته نامه 9 دی گفته‌اند.

*  گویا این مطلب را برخی گروه‌های نزدیک به یک جبهه در اصولگرایان که نزدیک به علامه مصباح هستند، تکذیب کردند.

بعد آنجایی که گفتند اگر امر دایر شد بین اصولگرایان و اصلاح‌طلبان، ما باید از گزینه رای‌آور حمایت کنیم.

این مجموعه به لحاظ عملی هم نتوانستند پایبند به دیدگاهی باشند که رای‌آوری را در اصلح بودن دخیل ندانند و سراغ آقای لنکرانی رفتند. آقای لنکرانی با سه ویژگی اصلح شد؛ 1)‌ ویژگی‌های فردی 2) توانایی‌های اجرایی و تخصصی و 3) اینکه ویژگی سازوکار هم داشته باشد و در انتخابات بتواند رای‌آوری داشته باشد.
آیا آقای لنکرانی در ویژگی فردی از همه کسانی که در جریان جبهه پایداری و در اطرافشان هستند، ممتازتر بوده است؟ یعنی از نظر ویژگی‌های فردی مثل تقوا، تدین و انقلابی‌گری از همه کسانی که به جبهه پایداری متصل بوده‌اند، وضعیت بهتری دارند؟
نقطه ممیزی که آقای لنکرانی را معرفی شد، توانایی‌های اجرایی و اداره کشور نسبت به همه کسانی که به این جبهه پایداری نزدیک‌اند، بوده است؟
جواب این بود نه بلکه آقای لنکرانی نسبت به همه گزینه‌های دیگر این جریان، قدرت رای‌آوری بیشتری داشت. پس به‌طور ناخودآگاه این مسئله را در انتخابشان دخیل می‌دانند. وقتی آقای جلیلی وارد انتخابات می‌شود چرا آقای لنکرانی به حاشیه می‌رود؟ زیرا قدرت رای‌آوری جلیلی از قدرت رای‌آوری لنکرانی بیشتر است. خودشان به‌طور طبیعی در یک مکانیزم طبیعی بدون اینکه تصریح کنند، این را طرح می‌کنند و همه گروه‌های اجتماعی و سیاسی همین کار را انجام می‌دهند. یعنی به‌طور طبیعی اگر در اصلح بودن، این سازوکار مهم نیست نباید به آقای لنکرانی برسید چون وجه ممیزه لنکرانی نسبت به بقیه در توانایی‌های اجرایی و ویژگی‌های فردی نیست و تنها در قدرت رای‌آوری است. لذا به‌طور ناخودآگاه به این مسئله عمل می‌کنند بنابراین در بحث اصلح هم گزاره سومی دارید که "سنجش قدرت رای‌آوری" است و دوباره باید سراغ واقعیت‌ها بروید. یا جریان جبهه پایداری و آقای مصباح در نهایت از کسی حمایت کردند که خودش در انتخابات سال 84 به طور عملی نشان داده بود که رای آوری برایش مهم بوده و قالیباف را بر احمدی نژاد در دور اول ترجیح داده بود. چطور میشود با آن مبنا در عمل کسی را اصلح معرفی کرد که او مبنا را قبول ندارد؟ بنابراین اگر خیلی خلاصه بخواهیم بکنیم این بحث را باید بگویمدر انتخابات جریان اصول گرایی باید دنبال «مطلوب ترین ممکن» یا «ممکن ترین مطلوب» باشد.


این مفهوم سازی به چالش دوم در انتخاب اصلح نیز کمک میکند و افراد را در کنش سیاسی دچار بن بست نمی کند. چون مطابق این نگاهی که به اصلح وجود دارد یک نوع اطلاق احساس میشود. در برخی شرایط کنش سیاسی را دچار وقفه و بن بست میکند. مثلا در سال 84 فرض می‌کنیم به‌جای آقای احمدی‌نژاد که محتمل هم بود، آقای کروبی که آرایشان نزدیک به او است به دور دوم می‌رفت، با این تعریفی که از ویژگی اصلح داریم، انتخابات را چکار کنیم؟ چون در آن چارچوب هاشمی و کروبی صالح نیستند چه برسد اصلح محسوب شوند. حالا با این نگاه اساسا می‌توانیم درچنین انتخاباتی که رقابت بین کروبی و هاشمی است، شرکت کنیم.  پس باید انتخابات را چکار کنیم؟ نمی‌توانیم که انتخابات را تعطیل کنیم. به هر حال باید یکی را انتخاب کنیم.

اینجا است که عنصر مصلحت و مسئله اهم فی الاهم به میان می‌آید و می‌گوید که کدام نسبت به دیگری خطرات کمتری دارد و نسبت به آن نقاط مثبت بیشتری دارد، انتخاب شود که در واقع همان ممکن ترین مطلوب یا مطلوب ترین ممکن است.

به عنوان مثالی دیگر به انتخابات سال 88 بپردازیم. با شناختی که از احمدی‌نژاد امروز در سال 92 دارید، به سال 88 برویم. شما می خواهید ریس‌جمهور انتخاب کنید. با این وضعیت در انتخابات چه می‌کنید؟ تحلیلی که از احمدی‌نژاد دارید بزرگ‌ترین خطر صدر اسلام تا کنون است. از آن طرف موسوی کاندیداست. اینجا رقابت بین موسوی و احمدی‌نژاد است و رضایی و کروبی هم در بازی نیستند. اینجا چه کسی را اصلح می‌بینید؟ اگر شما به  رضایی رای دهید، رفع تکلیف نکردید و عملا به کسی که نمی‌خواستید رای بیاورد مثلا موسوی، یک رای کمک کردید زیرا رضایی و کروبی در مظان رقابت نیستند. در اینجا عملتان پیچیده می‌شود و واقعیت‌ها طوری درمی‌آید که نمی‌توانید با آن سازوکار ساده عمل سیاسی‌تان را انجام دهید یعنی مبنای نظری در عمل سیاسی متوقفتان می‌کند.

* این ایده که گفته می‌شود اصلح را تشخیص دهید و سپس تلاش کنید تا رای بیاورد چه؟
- امینی: فردی که اصلح تشخیص می‌دهیدش، یعنی ویژگی‌های فردی و ویژ‌گی‌های تخصصی هم دارد و فقط مشکل رای دارد باید دو، سه یا چهار سال تلاش کند تا سطح رای‌آوری‌اش بالا بیاید. کسی منکر یا مخالف چنین چیزی نیست. ولی 10 روز مانده به انتخابات، قرار نبود معجزه‌ای رخ دهد. باید به واقعیت‌ها توجه شود.

*  برخی می‌گویند سال 84 هم همینطور بود و طبق نظرسنجی‌های اولیه کسی احتمال نمی‌داد احمدی نژاد رای بیاورد ولی بالاخره وی رای‌ آورد.
- امینی: من تاکیدم روی نظرسنجی نیست اما تفاوت سال 84 با سال 92 درچیست؟ تفاوت در این است که جناح مقابل شما، جناح متکثری در انتخابات هست. اگر آن جناح متکثر نبود، ‌احمدی‌نژاد انتخابات را نمی‌برد.
در سال 92 عقل سیاسی به شما می‌گوید آنها یک نفر هستند و شما چهار نفر. نباید انتخابات سال 92 را با سال 84 مقایسه کرد. در 92، اصولگرایان 4 نفر بودند و مشخص است که آرایشان توزیع می‌شود. باضافه اینکه احمدی‌نژاد یک استثنا بوده و او قاعده عمل سیاسی نیست. البته احمدی‌نژاد در نظرسنجی‌ها درست رشد کرد و نظرسنجی‌ها آرای احمدی‌نژاد را در سال 84 تائید می‌کند.

* شما قبلا در مصاحبه‌تان با یکی از خبرگزاری‌ها بحثی داشتید درباره اینکه وقتی جریانی یکپارچه نیست و تکثر وجود دارد یکی از راهکارها، ائتلاف است، در این باره اگر ممکن است بیشتر توضیح دهید. این ائتلاف به چه شکل باید محقق شود؟
- امینی: این را واقعیت‌ها به شما می‌گوید. شما می‌فهمید که شرایط اجتماعی، متکثر است و به تنهایی شرایطتان قابل تحقق نیست بنابراین خواسته‌های حداکثری غیرقابل تحقق را به نفع خواسته‌های حداقلی قابل تحقق منعطف می‌کنید. خلاء مفهومی به نام مصلحت است که اینها را به ما نشان می‌دهد. تجربه انتخابات شورای شهر تهران که یک ائتلاف نصفه و نیمه ای در آن شکل گرفت که ا فرض بقای مفتح اکثریت با اصول گرایان شد درست در همان روزی که انتخابات ریاست جمهوری را واگذار کردند. و تجربه انتخاب شهردار تهران در حالی که سرسخت ترین و پرپشتوانه ترین فرد رقیب قالیباف بود، کارکرد و ضرورت ائتلاف را نشان داد.
دیدگاه نظری بخش هایی از اصول گرایان خیلی اجازه ائتلاف نمی‌دهد و می گوید نگاه صفر و صد و ایدئولوژیک داشته باش. به همین دلیل می‌گویم عنصر مصلحت را باید وارد کنید یعنی با واقعیت‌ها تشخیص دهید از گزاره‌هایی که برای انتخاب کردن دارید، کدام گزاره بیشتر به نفع دیدگاه و تمایلات شماست. با این تلقی وقتی انتخاب بین قالیباف و روحانی باشد، شرایط بپیچیده نیست چرا که قالیباف گزینه بهتری است نسبت  روحانی برای اصول گرایان است.
وقتی این مساله را در فضای خودتان به لحاظ تئوریک درآورده و به بدنه اجتماعی‌تان منتقل کرده باشید، در زمان انتخاب عمل سیاسی بدنه یکپارچه عمل می‌کند.

*  شما در این مصاحبه عدم ائتلاف در بین اصولگرایان در انتخابات 92 را نقد کردید و دلایل و استدلال‌های مختلفی برای آن ذکر کردید. اما پس از تشکیل ائتلاف سه گانه اصولگرایان، ماه‌ها پیش از  انتخابات 92، به نظرم می‌رسد شما اولین نفری بودید که در یادداشتی به نقد این ائتلاف مبادرت کردید. آن موقع این تعبیر مطرح شد که شما مخالف ائتلاف هستید.
- امینی: من به اینکه سازوکار و روش، ترکیب و شیوه عمل بدون توجه به محیط اجتماعی وارد ائتلاف شوید و ائتلاف را از بالا ببندید، نقد کردم. ائتلاف چگونه باید باشد؟ مثلا اگر آقای جلیلی می‌خواست کاری در انتخابات انجام دهد بهتر این بود که بگوید به نفع قالیباف کنار می‌روم؟ یا اینکه کلا کنار برود و شخصی را اسم نبرد؟. کاری که حدادعادل انجام داد برای آقای جلیلی بهتر بود ولی برای آقای حداد کار بهتر این بود که کسی را معرفی کند. در اینجا سازوکار عوض می‌شود. دلیل هم این است که به جهت اینکه جلیلی یک ظرفیت منفی دارد، پشت سر هر کسی برود، این ظرفیت منفی منتقل می‌شود ولی وقتی جلیلی را از بازی خارج کنید بدنه‌ای که متعلق به آقای جلیلی هم هست و همیشه هم در انتخابات شرکت می‌کند و مشکل عدم مشارکت ندارد، به سمت گزینه دیگر می‌رود.

اینکه در عمل سیاسی چه نوع سازوکاری را باید انتخاب کنید و اگر مثلا می‌خواهید 7+8 درست کنید چگونه این را شکل دهید و توجیه کنید،  به سازوکار و روش برمی‌گردد نه اینکه اصل ائتلاف غلط است.
آقای قالیباف نباید 5، 6 ماه قبل از انتخابات وارد ائتلاف 3 گانه می‌شد که تا آخر انتخابات هم رهایش نکند. اینکه با کی باید ائتلاف کنید، چگونه باید ائتلاف کنید و مبنای ائتلاف چه باشد، اینها همه مهم است.

منبع: تسنیم

 

مرتبط‌ها

بیشترین سقوط ارزش سهام وال استریت در یک روز

دولت آمریکا به کشتن شهروندان ایرانی افتخار می‌کند

مقابله با کرونا از منظر حکمرانی (1)

آمریکا برای آزادی مزدور اسرائیلی، دست به تهدید و ارعاب زد

افشای نام‌های جدید از شاهزادگان بازداشت‌شده

استیصال رسانه‌ای ائتلاف در یمن